تازه های سایت

کد مطلب: 11453
19. تير 1392 - 9:16
شهید فرشته از موقعیت‌هایی می‌رفت که کمتر کسی جرائت رد شدن از آن را داشت، وقتی حرکات و سکناتش را می‌دیدی ایمان می‌آوردی که او واقعا یک فرشته است، فرشته‌ای از جنس خاک.

به گزارش پایگاه خبری گرو ، در دنیای که ارزش‌ها رفته رفته در زیر غباری از فراموشی فرو می‌روند و ظواهر فریبنده دنیا و تمنیات رو به زوال جهانی در صدر جدول قرار می‌گیرند، ترویج فرهنگ شهادت و زنده‌ نگهداشتن یاد و خاطره شهدا بهترین راهی است که می‌تواند از انحراف جامعه اضمحلال معنویت‌ها جلوگیری کند.

 در این میان رسالت همه آنانی که به حفظ ارزش‌ها و پاسداری از معنویت‌ها می‌اندیشند، آن است که با هر وسیله ممکن از فرهنگ شهادت که فرهنگ ارزش‌هاست پاسداری کند و هدفی را که شهدا دنبال می‌کردند به سرمنزل مقصود برسانند با توجه به این مهم خبرگزاری فارس بنا به رسالت ذاتی خود در راستای معرفی این سرو قامتان سعی دارد گوشه‌ای از زندگی این عزیزان را با زبان قلم بیان کند.

 در سال 1332 در روستای دله‌مرز سروآباد از توابع شهرستان مریوان کودکی چشم به جهان گشود که نامش را عثمان گذاشتند، خانواده‌اش از امکانات مالی مساعدی برخوردار نبودند از این رو عمر اشتغال به تحصیلش بسیار کوتاه بود.

 در همان سنین کودکی در کنار پدر و برادرش به کار مشغول شد در سال 1351 به خدمت سربازی رفت و در باشگاه افسران قوچان مشغول به خدمت سربازی شد.

 

کم‌تر از یک سال از خدمت سربازیش گذشته بود که پدرش دار فانی را وداع گفت، سربازی را که تمام کرد به اهواز رفت و در یک شرکت مشغول به کار شد.

همین جا بود که به غافله انقلابیون پیوست و در حد توان برای به ثمر رسیدن انقلاب تلاش کرد.

از درآمد حاصله از کار و تلاش در شرکت یک قبضه تفنگ برنو خرید و در کنار سایر همرزمان کردش با رژیم منفور پهلوی به جنگ پرداخت.

به یاری همین دوستان شهربانی رژیم شاه را در شهرستان مریوان محاصره و بعد از چند دقیقه تصرف کردند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به روستای دله‌مرز مراجعه و مدتی در آنجا ماند به خاطر ناامنی منطقه و حضور ضد انقلاب به کرمانشاه رفت و به عضویت سپاه درآمد به خاطر لیاقتی که از خود نشان داد طولی نکشید که از سوی سردار سرافراز سپاه شهید محمد بروجردی به سمت مسئول گروه ضربت سپاه منصوب و به پاوه منتقل شد و فرمانده عملیات آنجا را به عهده گرفت.

بعد از پاک‌سازی منطقه پاوه به سنندج آمد و بعد از مدتی به سپاه مریوان پیوست مدت دو ماه در روستاهای تیش‌تیش و شویشه بود، بعد به مریوان رفت و به عنوان فرمانده عملیات سپاه آنجا منصوب شد.

پاکسازی روستاهای مریوان از لوث نیروهای ضد انقلاب را به همراه همرزمانش آغاز کرد و تعداد زیادی از نیروهای ضد انقلاب را که در آن روستاها مقر داشتند به هلاکت رساند.

به هر روستایی که می‌رفت ماهیت ضد انقلاب را افشا می‌کرد و اهالی روستا را برای پیوستن به پیشرمگان مبارز کرد دعوت می کرد.

تعداد زیادی از مردم هم با شنیدن گفته‌های شهید فرشته به پیشمرگان مبارز کرد پیوستند.

بعد از پاک‌سازی مناطق مریوان از سوی فرمانده سازمان پیشمرگان مسلمان کرد برای پاک‌سازی مناطق کامیاران از وجود ضد انقلاب ماموریت پیدا کرد و برای انجام این ماموریت رهسپار شد.

فرشته برای پاک‌سازی روستای "زمان‌گریوه" کامیاران که مرکز تجمع دمکرات بود راهی شد و تعداد زیادی از عوامل ضد انقلاب را به هلاکت رساند.

بسیاری از کسانی که او را می‌شناختند از او به عنوان مردی شجاع و زیرک نام می‌برند، چرا که این شهید بزرگوار بیش از اندازه شجاع و نترس بود.

به حقیقت شهید فرشته مصداق واقعی شجاعت بود در هیچ عملیاتی سنگر نمی‌گرفت و هیچگاه در برابر تیرهای بی‌آمان دشمن سر خم نمی‌کرد. گویی نامریی بوده و دیده نمی‌شد.

از موقعیت‌هایی می‌رفت که کمتر کسی جرائت رد شدن از آن را داشت، وقتی حرکات و سکناتش را می‌دیدی ایمان می‌آوردی که او واقعا یک فرشته است، فرشته‌ای از جنس خاک چرا که همرزمانش با وجود اینکه سنگر می‌گرفتند، بازهم مورد اصابت تیر قرار می‌گرفتند، اما شهید فرشته، حتی در برابر تیرهای حساب شده قناسه که می‌شد، گفت مو را هم از زمین بر می‌داشت به سلامت می‌گذشت.

یکی از همرزمان شهید می‌گفت: یک روز با شوخی گفتم، کاک عثمان چه دعایی را با خود حمل می‌کنی که تیر دشمن به شما اصابت نمی کند، خندید و گفت: از خدای خود خواستم هیچ وقت مرا به دست ضد انقلاب گرفتار نکند و با تیر مستقیم آنها کشته نشوم و همین کافی است.

شجاعت را با خون و رگ خود عجین کرده بود و ذره‌ای ترس و واهمه را در درونش راه نمی‌داد، علاوه بر شجاعت سرشاری که داشت تیرانداز واقعا ماهری بود به گونه‌ای که به گفته یکی از همرزمانش سکه پولی را که به آسمان پرتاب می‌کردند به زمین نرسید مورد هدف قرار می‌داد.

ضد انقلاب از شنیدن نامش به لرزه می‌افتادند با شنیدن دستور عقب‌نشینی غم تمام وجودش را در بر می‌گرفت چرا که همیشه دوست داشت رو به دشمن باشد و کوچکترین ضعفی به دست آنها ندهد.

 

توکل عجیبی به خدا داشت و هیچ‌کاری را بدون یاد و ذکر نام خدا آغاز نمی‌کرد، گرفتن وضو قبل از درگیری و خواند آیت‌الکرسی از توصیه‌های همیشگیش به همرزمانش بود، قبل از پاک‌سازی روستاها همواره به نیروهایش تاکید می‌کرد مراقب مردم بی‌گناه باشید با افراد ضد انقلاب بسیار قاطعا برخورد می‌کرد و حتی کوچکترین حرکت که رگه‌ای از نرمش در آن حس شود انجام نمی‌داد.

در همه عملیات‌ها پیشتاز و جلوتر از همه حرکت می‌کرد، برای نیروهای غیر بومی احترام بیشتری قائل بود و آنها را مهمانان عزیز خطاب می‌کرد.

بسیار سخی و بخشنده بود و چون خود طعم تلخ فقر را چشیده بود درد فقرا را به خوب حس می‌کرد و و همواره بر توجه به نیازمندان تاکید می‌کرد.

25 خرداد ماه 61 گروهی از همرزمان شهید فرشته که در پائین کوهی به نام"تفن" قرار داشتند از طریق بی‌سیم با شهید تماس می‌گیرند و موقعیت خطرناک خود را به وی گزارش می‌دهند، این شهید بزرگوار هم کمتر از یک ساعت خود را به محل می‌رساند و در پشت توپ 106 که بر روی جیپ مخصوص شهید قرار داشت مستقر می‌شود، اما بعد از یک بار شلیک کردن به طرف قله کوه که مقر نیروهای ضد انقلاب بوده توپ‌گیر کرده و عمل نمی‌کند، شهید فرشته برای رفع مشکل به پشت توپ می‌رود، در این هنگام توپ عمل کرده و آتش عقبه آن، شهید فرشته را در برمی‌گیرد و پیکر مطهرش را تکه‌تکه می‌کند.

و همانگونه که همیشه آرزو کرد حتی پیکر پاکش به دست دشمن نیافتد و تکه‌تکه شد این شهید بزرگوار در روستای دله‌مرز در دل خاک جای گرفت.....

شهید فرشته در حقیقت فرشته‌ای از جنس خاک بود که در راه هدفش آسمانی شد...

=================

گزارش از شیرین مرادی خبرگزاری فارس

دیدگاه شما