تازه های سایت

کد مطلب: 23780
26. مرداد 1394 - 12:06
رزمنده نهاوندی و جوان‌ترین آزاده استان همدان از سال‌های اسارت در اردوگاه شماره 10 الرمادیه عراق و سلول‌هایی که 70 پله زیرزمین بود می‌گوید.
خاطره جوان‌ترین آزاده استان همدان از اردوگاه شماره 10 الرمادیه عراق

به گزارش پایگاه خبری گرو، روز ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ ایران اسلامی شاهد بازگشت آزادگان سرافرازی بود که پس از تحمل سال‌های اسارت خود در اردوگاه‌های عراق، پای به میهن اسلامی گذاشتند و به آغوش خانواده‌های خود بازگشتند.

شهیدان، جانبازان و آزادگان سرافراز باتحمل شکنجه‌ها و سختی‌های فراوان استقلال و آزادی را برای ما به ارمغان آوردند و شهرستان نهاوند نیز با تقدیم 850 شهید، 2500 جانباز و 98 آزاده سرافراز دین خود را به انقلاب ادا کرده است.

 یکی از این آزادگان سرافراز نهاوندی حاج طاهر احمدوند است که در سن 14 سالگی به اسارت نیروهای بعثی درآمده و باوجود سن پایینش در زمان اسارت دلی همچون شیر دارد و هنوز هم آماده جان‌فشانی است.

وی در گفت‌وگو با خبرنگار ما می‌گوید: کلاس اول راهنمایی بودم و درحالی‌که آن زمان 14 ساله بودم به‌عنوان یک بسیجی به جبهه رفتم تا اینکه در عملیات والفجر 8 در فاو و در تاریخ 29 /11 /1364 به اسارت درآمدم.

این آزاده سرافراز ادامه داد: به دلیل سن کمی که داشتم به‌عنوان جوان‌ترین آزاده استان همدان شناخته شدم و خداوند توفیق داد تا در سال 69 پس از تحمل 5 سال شکنجه در زندان بعثی‌ها به میهن اسلامی برگشتم.

جوان‌ترین آزاده استان همدان در ادامه خاطره جالبی از کتک خوردن‌ها و حمام اجباری در سال‌های اسارت برای ما نقل می‌کند:

 

 

بعد از اسارت ما را به مرز اردن و اردوگاه شماره 10 رمادیه بردند؛ که در آنجا یک سلول زیرزمینی بود حدود 70 پله زیرزمین بود که همه اسرا را باحالت مجروح در این محل جمع کرده بودند.

وی می‌گوید: در آنجا یک سرهنگ عراقی بود که بچه را به‌نوبت برای بازجویی پیش او می‌بردند و وقتی بنده را برای بازجویی بردند او روی صندلی گردان نشسته بود و ما را هم با دست و چشم‌بسته مقابل او قراردادند و بعد چشم من را باز کردند سرهنگ عراقی پرسید: اسم فرمانده گردان و فرماندهان گروهانها و امکاناتی که ایران در آن منطقه دارد را بگو، من هم به‌تمامی سؤالات او اشتباهی جواب می‌دادم و همه اسامی را اشتباهی به او گفتم.

این آزاده سرافراز ادامه داد: نیروهای عراقی با توجه به امکاناتی داشتند صدای بچه‌ها را ضبط می‌کردند و اکثر فرماندهان ایرانی را می‌شناختند و وقتی‌که سرهنگ عراقی فهمید ما به او اشتباهی جواب می‌دهیم به من گفت: تو دروغ میگویی تو پاسدار خمینی هستی و بعد با باتون‌برقی به سر بنده ضربه‌ای وارد کرد و با شوکر الکتریکی به من حمله کرد و خلاصه کتک زیادی به من زدند و ما را به داخل سلول برگرداندند.

حاج طاهر می‌گوید: بعدازاین کتک‌کاری تمام لباس‌های ما را گرفتند و به ما گفتند همگی باید حمام اجباری بگیرید و ما هم که نمی‌دانستیم حمام اجباری چیست باور کردیم بعد دیدیم که با کابل برق به جان بچه‌ها افتادند و همه بچه‌ها را مجروح کردند و به قول خودشان حمام اجباری گرفتیم!

احمدوند بیان کرد: پس‌ازاین اتفاق هم بچه‌ها را در مقابل هم قراردادند و گفتند باسیلی محکم به‌صورت هم دیگر بزنید و آب دهان به‌صورت هم بیاندازید ولی هیچ‌کدام از بچه‌ها این کار را هم نکردند و به خاطر همین موضوع دوباره به ما کتک مفصلی زدند.

انتهای پیام/

دیدگاه شما